حاج قاسم در کادر تصویر ما
محمد رحیمی، دانشجوی دکتری مدیریت مالی و پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام
اشاره | در تصویر یک شخص، معمولاً به وجوه مختلفی از شخصیت او پرداخته میشود؛ مجموع این وجوه را میتوان در سه بُعد پردازش نمود: ۱) افکار و عقاید ۲) خصوصیات و خصلتها ۳) اقدامات و عملکردها. در این فضای سهبُعدی، ویژگیهای متعدی قابل احصا هستند که بهتناسب هر شخص، به طور طبیعی، برجستگی برخی ویژگیها موردتوجه قرار میگیرند و در توصیف او، به همان ویژگیهای برجسته بهعنوان «مختصات شخصیتی» پرداخته میشود.[1] بدین ترتیب، برای تصویر شخصیتِ حاج قاسم سلیمانی؟ره؟ احصاء ویژگیهای برجسته در فضای افکار، خصوصیات و اقدامات، تصاویر مختلفی را ارائه مینماید؛ اما حاصل جمع این ویژگیها چگونه حاج قاسم میشود؟ بهعبارتدیگر، چگونه میتوان به تصویر جامعی از شخصیت حاج قاسم دست یافت؟ [2]
در این وجیزه در پی ارائهی شناخت مصوّری از شخصیت حاج قاسم هستیم که این تصویر:
۱) تمامرخ باشد؛
۲) کامل باشد، نه بهمثابه یک «نقطه»، بلکه بهمثابه یک «راه» ترسیم شود؛
۳) حاج قاسم شدن را بنمایاند.
تصویرِ تمامرخ حاج قاسم
در شناخت حاج قاسم، بهتناسب مختصات شخصیتی، تصویرهایی در فضای سهبُعدی مذکور رخ مینماید؛ به طور مثال: اعتقاد ایشان به مردم، بهعنوان ولینعمتان انقلاب اسلامی؛ روحیهی خستگیناپذیری و تشویق زیردستان به تلاش بیشتر با تعیین هدفهای دور و نزدیک؛ اقدام به برخورد شدید با استکبار و خصم غاصب، و مهربانی و عطوفت با مردم مستضعف.[3] این سه ویژگی، به ترتیب، ناظر به سه بُعد افکار، خصوصیات و اقدامات بوده ولی بهصرف احصا نمودنِ ویژگیهای برجستهیِ شخصیتی و ترسیم این مختصات در کنار همدیگر، ما را با شخصیت واحد و تصویر تمامرخِ حاج قاسم مواجه نمیکند؛ چراکه مجموع این مختصات در یک شخصیت، به نحو پیوسته و واحد، موجود بوده ولی در وهلهی شناخت و تعریف وی، آن مختصات گسسته از هم فرض میشوند؛ بدین صورت که در ابتدای شناخت، ناظر به آن فضای سهبُعدی، برخی از ویژگیهای برجسته به چشم میآیند و برای تصویربرداری از شخصیت حاج قاسم، کادرهایی متناسب با فضای سهبُعدی بسته میشوند که فقط از همان کادر، تصویری را ارائه میکند؛ فلذا مختصاتی از شخصیت حاجی نمایان میشود که با کنار هم گذاشتن این تصاویر، شخصیت واحد و پیوستهای نمایش داده نمیشود؛ چراکه در میان این ویژگیهای برجسته، خلاءهایی به جای میماند که برجستگی آنچنانی ندارند، ولی غافل از اینکه التفات به مختصات برجسته در کنار آن وجوهِ جامانده میتواند تصویر یکپارچه و تمامرخی از حاج قاسم را نمایش دهد. از باب تمثیل، ویژگیهای برجسته به مثابه قلّههای یک شخصیت هستند ولی از آنجایی که هر قلّه، دامنهای هم دارد و قلّه با دامنهی خود، قلّه میشود، [وگرنه اوج و بلندی نداشت؛] فلذا توجه به تمام این وجوه در پیوستگی با هم، میتواند تصویر تمامی را ارائه نماید.
حاج قاسم در توصیف شخصیت «عماد مغنیه»، اذعان میکند که «عماد شخصیتی بود که ممکن بود وقتی در جمع مینشست با شما بخورد، بیاشامد، زندگی عادی انسانی داشته باشد، اما هیچیک از عوامل مادی دنیوی، محور تعلق او نمیشد» [4]. طبق این بیان حاج قاسم، عماد در هنگام نشستوبرخاست، خوردن، آشامیدن و زندگی عادی هم عماد بود ولی آیا هرگونه خوردن و آشامیدنی، خوردن و آشامیدنِ عماد است؟! اگرچه این افعال، از مجموعهی امور مادی دنیوی هستند ولی ابعاد افکار و خصوصیاتِ اشخاصی مانند عماد یا حاج قاسم، نیز در بُعد افعالشان نمود دارد.
چگونه میتوان شناختی از حاج قاسم، پیدا کنیم که در هر حالی حاج قاسم را نمایش دهد و تمامنمای شخصیت حاجی باشد؟ عدم شناخت تامّ از حاج قاسم و التفات به بُعدی از شخصیت او، چنین خیالی را در ذهن برخی خلجان میدهد که "ما هم - با احتساب یک سری تفاوتهای جزئی - شبیه حاج قاسم هستیم! " و بدین ترتیب، باب تحریف حاج قاسم گشوده میشود.
پرهیز از این توهم، در صورتی امکانپذیر است که به پیوستگی و وحدت ابعاد مختلف افکار، خصوصیات و اقدامات در وجوه یک شخص ملتفت باشیم و بهجای تصویرِ شخصیت حاج قاسم به شکل جزیرهای و در کادرهای بسته، حاج قاسم را بهمثابه یک شخص واحد در یک کادر باز تصویر کنیم؛ تصویری که نمودِ افکار و خصوصیات حاجی را در اقدامات او نمایش دهد؛ بهگونهای که جداییناپذیری این ابعاد از همدیگر نشان داده شود. به طور مثال، اعتقاد حاج قاسم به انقلاب و روحیهی انقلابیگری ایشان، منجر به اقدامات انقلابی میشود و نمیتوان اقدامات او را خارج از انقلاب تعریف کرد؛ چرا که انقلابیگری خط قرمز ایشان بود[5].
تکمیل تصویر تمامرخ حاج قاسم
(از نقطه تا راه حاج قاسم)
با فرض پردازش تصویری تمامرخ از حاج قاسم ولی این تصویر هنوز تصویر کاملی نیست؛ چرا که وقتی شخصیت حاجی را در فضای سهبُعدی با کادر باز تصویر میکنیم، علیرغم اینکه ابعاد افکار و خصوصیات در اقدامات او بازنمایی میشود و تمام مختصات شخصیتی، به نحو یکپارچه مورد توجه قرار میگیرند ولی این نحو از تصویرپردازی، ما را با یک شخصیت ایستا مواجه میسازد که گویی درجا فریز و مومیایی شده است؛ چنین تصویری، نشانگر یادبود و بقایایی از شخصیتی است که درگذشته است و اکنون در میان ما نیست؛ بهتبع، چنین شخصی صرفاً در عکس و خاطراتی خلاصه میشود؛ چرا که این تعریف، جسم بیجانی را تصویر میکند که خالی از پویایی و تحرک است و پس از مدتی به چهرهای متروکه تبدیل میشود.
ترسیم یک شخص در فضای سهبُعدی مذکور، اگرچه «تمام» شخصیت را تصویر میکند ولی این تصویر هنوز «کامل» نیست[6]. برای کامل شدن این تصویر، بُعد دیگری را نیز به سه بُعد پیشین اضافه میکنیم: بُعد چهارم، بُعد «زمان» است که لحاظ این بُعد در تصویر یک شخص، ایستایی و مانایی را به تحرک و پویایی تبدیل میکند و تصویری متحرک و پویا از وی خواهیم داشت؛ بنابراین، کنار هم قرار دادن مجموعهای از مختصات شخصیتی حاج قاسم در یک دستگاه مختصات سهبُعدی، اگرچه تصویر تمامی از او ارائه میکند ولی این تصویر هنوز کامل نشده و تصویر کامل در گرو ترسیم در فضای چهاربُعدی است؛ بدین ترتیب، تکامل تصویرِ تمامرخ حاج قاسم در صورتی محقق میشود که شخصیت حاج قاسم را نه بهمثابه مجموعهای از «نقطه»ها و مختصات گسسته که در کادرهایی بسته محصور شده است، بلکه شخصیت حاج قاسم را بایستی با کادر باز بهمثابه یک «راه» تصویر کنیم.[7] البته کادر تصویربرداری حاجی باید به قدری وسعت داشته باشد که بتواند علاوه بر تصویربرداری تمامرخ، با لحاظ بُعد زمان، پویایی و تحرک شخصیت حاجی را نیز نمایش دهد؛ این تصویری است که «حاج قاسم شدن» را مینمایاند؛ فلذا اینچنین شناختی، به معنی واقعی کلمه، «راه حاج قاسم» است.
در نتیجه، راه حاج قاسم در صورتی قابل ترسیم است که هم تصویر تمامرخی از او داشته باشیم و هم این شناخت را با لحاظ بُعد زمان، زنده و پویا نماییم؛ در این صورت است که ثمرهی توجه به دامنه در تصویر یک شخصیت، آشکار میشود؛ چرا که دامنه، راهی را برای رسیدن به قلّه و ویژگیهای برجستهی حاج قاسم میسّر میسازد[8].
یک نکته - اگرچه واضح ولی ضروری - لازم به ذکر است که شخصی را میتوان بهمثابه یک راه و مکتب، مدنظر قرار داد که ظرفیت «راهسازی و مکتبسازی» در خود آن شخص وجود داشته باشد. با لحاظ این نکته، سؤالی مطرح میشود که چه ظرفیتی درون شخص موجب میشود که او بتواند بهمثابه یک راه تمثّل یابد؟! به طور خاص، حاج قاسم چگونه یک راه و مکتب شد؟
راهبری حاج قاسم
برای رمزگشایی از راه حاج قاسم، بایستی نحوهی تبدیلشدن تصویر سهبُعدی به یک تصویر چهاربُعدی از حاج قاسم را رصد نماییم؛ بهعبارتدیگر، برای بهرهمندی از راهنمایی حاجی، باید حرکت حاج قاسم را در نسبت با بُعد زمان تعریف کنیم.
شناسنامهی اشخاص، نحوهای از تصویر است که معرّف نسبت آنها با زمان است؛ فلذا شناسنامههای مرسوم، زمانِ شخص را از تاریخ تولد ثبت میکنند و با رحلت او از دنیا نیز این زمان را خاتمه میدهد ولی شناسنامهای که توسط خود حاج قاسم در وصیتنامه ثبت شده است، زمان حیات حاج قاسم را پیش از تاریخ تولدش، یعنی ۲۰ اسفندماه ۱۳۳۵، تعریف میکند![9] در همان ابتدای وصیتنامهی حاج قاسم، تعریف و شناسنامه حاجی توأم با شکر پروردگار نمایان است:
خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر؟ره؟ را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی؟ص؟ را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش؟عهم؟، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند[10].
حاج قاسم، خود را همچون یک وجودِ در حال حرکت[11] معرفی میکند که قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل میشود و در هر نشئه، ظهور و وجود مییابد. وقتی حاج قاسم از «اجازه ظهور و وجود» سخن میگوید، یعنی شرایط «اجتماعی» (صلب) و «تاریخی» (قرن) بهگونهای مهیّا شده است تا اینکه حاج قاسم ظاهر و موجود شود؛ تهیه شدن این شرایط هم، به اذعان خود حاج قاسم، در نسبت با ادراک و سربازی در رکاب حضرت امام خمینی؟ره؟ بهمثابه تالی تلو رسولالله و ائمه معصومین؟عهم؟ بوده است؛ یعنی حضرت امام چنان گشایش و ظرفیتی را در اجتماع و تاریخ ایجاد کرده که نظیر رسالت الهی است و تنها افرادی، ظرفیت درک این افق اجتماعی و تاریخی را خواهند داشت که قادر به راه یافتن به آن افق باشند؛ همچون حاج قاسم سلیمانی که به این افق وارد شد و همچنین با حرکت در این افق، راهی را در دل اجتماع و تاریخ به سمت آن رسالت ایجاد نمود[12].
بنابر این بیانی که گذشت، تاریخِ تولد شمسی، قمری و میلادی و همچنین جماعتی که یک شخص با آنها، رابطهی نسبی و سببی برقرار میکند، نشان از حقیقتی دارد که مولود این تاریخ و جماعت، ظرفیت ظهور و وجود در آن دوره را داشته است، ولی سؤالی در اینجا مطرح است: فعلیتبخشی این ظرفیت، چگونه ممکن است؟ به طور خاص، حاج قاسم چگونه خود را در افق اجتماعی و تاریخی قرار داد و ظرفیت خود را شکوفا نمود؟
ظهور و وجود حاج قاسم در اجتماع و تاریخ
ازآنجاکه انسان، یک موجود اجتماعی است و خارج از اجتماع نمیتواند زندگی کند، ساختمانش نیز بهگونهای طراحی شده است که شخصیت او - در ابعاد سهگانهی افکار، خصوصیات و اقدامات - در اجتماع امکان شکوفایی خواهد داشت؛ در نتیجه، تکامل انسان در گرو حیات اجتماعی است و همچنین حیات اجتماعی او نیز در طول تاریخ، تکامل مییابد[13]. این نحو از تکامل حیات اجتماعی، منحصر به انسان بوده و آن دسته از موجوداتی هم که دارای حیات اجتماعی هستند، از روی غریزه به شکل اجتماعی زندگی میکنند و حیات اجتماعی غریزی آنها از ابتدای تاریخ ثابت بوده است. در نتیجه، فقط برای انسان میتوان «شخصیت اجتماعی متکامل» در نظر گرفت[14].
تکامل شخصیت اجتماعی انسان در بستر تاریخ رقم میخورد؛ فلذا با تکامل حیات اجتماعی انسان در طی تاریخ، اشخاصی در هر دوره، ظهور و وجود مییابند که ماحصل تکامل تاریخ هستند[15]. بدین صورت که هر نسلی، مقدمه تکامل نسل دیگر است و «شخصیت تاریخیِ متکامل» در نسبت با نسل تکاملیافتهی گذشته و نسل در حال تکاملِ آینده تعریف میشود[16].
افول افراد منزوی
در هر نسلی، دستهای از اشخاص هستند که خود را فارغ از اجتماع و تاریخ دانسته و ابتدای پیدایش خود را از تاریخِ تولد میدانند؛ بهرهی آنها از زمان، به اندازهی مجموعه نقاطی است که با گذر تاریخ در یک پیوستار قرار میگیرند و مجموع این نقاط، زیست آنها را شکل میدهد. بریدهشدن آنها از هویت اصیل اجتماعی – تاریخی، باعث گرفتاریشان به هویتهای متکثر و وهمی میشود؛ بدین صورت که بازهی عمر خود را به قصد اهداف متعدّد و مجزّا به برهههای زمانی تقسیم میکنند و حرکت آنها متوقف در برهههایی، اعم از سال به سال، ماه به ماه، روز به روز تا ثانیه به ثانیه، شده و تجمیع این تحرکها، نه به شکل ممتد است و نه در راستای نیل به غایت واحد[17].
این اشخاص در هر یک از تقطیعهای زمانی، خود را روانهی یک سلول انفرادی میکنند و بهتبع، هویت آنها در نسبت با هر یک از این سلولها متکثر میشود؛ فلذا با تکثّر هویت، در زیست انفرادی به سر میبرند و به «افرادی منزوی» تبدیل میشوند. انسان محصور در سلولهای انفرادی، گویی در صحنه مبارزه شخصی، خود را تحریم کرده است و هیچ افق تاریخی مدنظر ندارد؛ چرا که افق در نسبت با گذشته و آینده شکل میگیرد ولی شخص در این حالت، خود را گسسته و غافل از مبدأ و معاد فرض گرفته و محبوس در سلول انفرادی شده است[18]. در نتیجهی این تحریم شخصیتی، اشخاص به انزوا کشیده میشوند و فکر و قدرت اراده از آنها سلب میشود. این در حالی است که این اشخاص به حسب خیال خود، از روی فکر و اراده، طبق برنامهی منسجم و محکمی عمل میکنند، ولی غافل از اینکه به استخدام غریزه، عمل میکنند و در طول عمر، فکر و ارادهی خود را به کار نگرفتهاند؛ پس از اتمام عمر نیز تاریخ، این افراد منزوی را در خود دفن میکند و از آنها هیچ اسم و رسمی باقی نخواهد ماند؛ زیرا شخصیت اینچنین افرادی، ماهیت ابزاری پیدا کرده و در اهداف غریزی متعدد به کار گرفته شده تا اینکه بهتدریج، مستعمل میشود؛ سپس مستهلک شده و در نهایت، منقضی میشود.
ظهور نوابغ اجتماعی - تاریخی
در هر نسل، علاوه بر این دستهای که توصیف شد، دستهی دیگری از اشخاص نیز وجود دارند که در مقابل این وادادگی و غفلت شخصیتی با تقوی[19]، «مقاومت» میکنند و با فکر و قدرت ارادهی الهی زندگیشان را حول یک غایت (توحید) رقم میزنند. آنها به افق تاریخی التفات داشته و خود را از سلولهای انفرادی زمان نجات دادهاند و با درنوردیدن لحظات تاریخ، ورای تاریخ زیست و حرکت میکنند؛ حرکت آنها متوقف در برهههای زمانی متکثر نیست، بلکه اوج گرفته و از آن افق، به خط تاریخ مینگرد. حاج قاسم از مصادیقی، اشخاصی است که محاط بر خط تاریخ شده و قرن به قرن توسعهی وجودی یافته؛ فلذا شخصیت تاریخیِ او، گذشته و آینده را نیز در بر گرفته و راهی را در دل تاریخ ایجاد کرده است. درواقع، حاج قاسم، در افق تاریخ جلو آمد و چند صباحی با ما خاکیان زیست، اکنون هم به افق تاریخ بازگشته و در ادامهی حرکت ازلی خود، به حرکت ابدی پرداخته است. اما سؤالی که در اینجا مطرح است، حاج قاسم، چگونه اجتماع را با خود همراه کرد؟
در میان این دسته، افراد انگشتشماری پیدا میشوند که با نبوغ خود در معماری ساختمانِ اجتماع، نقش پررنگی ایفا میکنند؛ این معدود افراد، نوابغ اجتماعی – تاریخی هستند که نهتنها با مقاومت شخصی، خودشان را از سلول انفرادی نجات دادهاند، بلکه در صحنهی مبارزات اجتماعی، بهمثابه یک منجی، «مقاومت اجتماعی» را در وجود سایر اشخاص نیز تزریق کردهاند و با حرکت خود، اجتماع را به حرکت وامیدارند[20]؛ بدین ترتیب، تحریمهای اجتماعی نیز خنثی و بیاثر میشود[21]؛ چراکه «مقاومت، نیروی درونی یک ملت را احیاء میکند و به فعلیت میرساند»[22] و در نهایت، نقطهی عطفی را در تاریخ ایجاد میکنند.
نبوغ این اشخاص در شناخت صحیح احتیاجات اجتماع است و از این طریق میتوانند سایر اشخاص را اجتماع راهبری کنند و در نتیجهی این راهبری، تاریخی را رقم میزنند[23]. بالاتر از این نبوغ، تیزبینی و فراست این اشخاص در مواردی بروز میکند که عموم اجتماع بر مدار غریزه رفتار میکنند و آن احتیاج حقیقی (توحید) را به نحو فعّال در خود احساس نمیکنند؛ فلذا هنر اصلی این نوابغ در التفات و یقظه اجتماعی نسبت به آن احتیاج مکتوم و فعلیتبخشی به آن است.
با این توصیفی که در بیان گذشت، گویی حاج قاسم، دست انداخته و تاریخ را به زیر کشیده و تاریخ در مقابل او سرسپرده و اوست که تاریخ را جهت میدهد و پیش میبرد. از این روست که او میتواند فراتر از تاریخ اثرگذار باشد و شخصیت خودش را تکثیر نماید؛ بهعبارتدیگر، بهجای اینکه هویتش را در برهههای زمانی عمرش متکثر کند، هویتش را فراتر از تاریخ تکثیر نمود. همچنین پس از شهادت، بهجای اینکه با مستعمل شدن به کهنگی و کُندی گراید، هر چه ایام میگذرد، یاد و خاطر او دلهای بیشتری را صیقل میدهد و حاج قاسم، بیشتر شناخته میشود.
حاج قاسم با حرکت خود، علاوه بر اینکه قرن به قرن پیش آمده و راهی را در دل تاریخ ایجاد نمود، صُلب به صُلب توسعه پیدا کرده تا اینکه راهی را نیز در دل اجتماع ایجاد کرد؛ در ادامهی تاریخ نیز شخصیتهایی مانند خودش را متولد میکند؛ فلذا حاج قاسم را میتوان مصداق یک «نابغهی اجتماعی - تاریخی» دانست. تعریف خود حاج قاسم از این اشخاص اینگونه است:
وقتی که میخواهند انسان را تعریف کنند، میگویند انسان موجودی است متحرک، که حرکت او نتیجهٔ تعلق اوست. تعلق به اشیاء خاکی، انسان را خاکی میکند. تعلق او به موضوعات متعالی، انسان را مافوق خاک قرار میدهد و متعالی میکند. هر کجا در زندگی شخصیتها و انسانهای اثرگذار کاوش کنید، به این نکته میرسید. اگر میبینید شخصیتی مثل امام خمینی؟ره؟، اینگونه برخلاف مسیر جریان حرکت کرد، یک امر محال و غیرممکن را تبدیل به ممکن کرد، این امر، به آرزوها، تعلقات و اراده امام برمیگردد. تعلق امام، به دنیا نبود. آرزوی امام، آرزوی خاکی نبود. یک آرزوی پست نبود؛ لذا او را موفق کرد[24].
طبق تعریف حاج قاسم: خداوند متعال، زمینه و قوهی نبوغ را در همهی انسانها قرار داده ولی فعلیتبخشی به این قوه بستگی به اراده و تلاش (حرکت) اشخاص دارد. شخصی همچون حاج قاسم، حرکت میکند و نهتنها راه رشد و تعالی را طی میکند، بلکه راهی را برای حرکت اجتماع ایجاد میکند و میتوان به حاج قاسم بهمثابه یک راهبلد تمسک جست. حتی بالاتر از این، حاج قاسم به مقیاس و سنجهای برای ارزیابی سایر نوابغ در طول تاریخ تبدیل شد و شخصیت تراز انقلاب اسلامی را چندین رتبه ارتقا داد.
با این توصیفی که از شخصیت حاج قاسم شد، تصویری که بتواند حاج قاسم را در خود جای دهد، نیاز به کادری گستردهتر از وسعت ملت ایران است[25]، که از نقطه آغاز و تا نقطه بیپایانِ حرکت حاجی در آن لحاظ شود: مردی از یک روستای دورافتاده برمیخیزد، تلاش میکند، مجاهدت میکند، خودسازی میکند، تبدیل میشود به چهرهی درخشان و قهرمان امّت اسلامی[26]؛ در نهایت حرکت هم با حاج قاسمی به وسعت امت اسلامی مواجه خواهیم بود. حاج قاسم در این وسعت، مایهی یقظه و برانگیختگی (بعثت) امت اسلامی شد و زین پس، هر جایی در دنیای اسلامی بنای مقاومت در مقابل زورگویی استکبار را داشته باشند، اسم رمزشان، حاج قاسم است[27].
توشه راه حاج قاسم
در واقع، حاج قاسم منجی «مقاومت» است. حرکت حاج قاسم در سپهر مقاومت، مرزهای ایمانی را تا چندین کشور توسعه داد. برخلاف پادشاهان و سلاطین که در پی گسترش مرزهای خاکی بودند، حاج قاسم در پی گسترش مرزهای ایمانی بود و رمز این اقدام را در «مقاومت» میدانست. حاج قاسم در تمام اقدامات خود به حضرت امام خمینی؟ره؟ اقتدا نموده بود و در راه خود، از این پیر طریقت مشق میگرفت:
جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمیشناسد. و ما باید در جنگ اعتقادیمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم. انشاءالله ملت بزرگ ایران با پشتیبانی مادی و معنوی خود از انقلاب، سختیهای جنگ را به شیرینی شکست دشمنان خدا در دنیا جبران میکند. [28].
بهتبع این ارشاد، شخصیت حاج قاسم در کادری تصویر میشود که بهمثابه یک نرمافزار مقاومت و الگوی مبارزه برای ملتها قابلتعمیم و درس گرفتن است؛ فلذا هم کارگزاران و هم مردم جامعه بایستی در عرصههای مختلف جهادِ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... در راستای غلبهی نرمافزاری بر هیمنهی پوچ استکبار، رهروِ راه حاج قاسم باشند[29]. با این راهبرد، اشخاصی که بتوانند، افق حرکت خود را فراتر از تاریخ قرار دهند و با مقاومت شخصی و اجتماعی، از سلول انفرادی و تحریم شخصی و اجتماعی نجات یابند، بهعنوان رهروانِ راه حاج قاسم محسوب میشوند.
[1]. التفات نظر به ویژگیهای برجسته از یک لحاظ مورد اهمیت است؛ ولی از لحاظ دیگر، تصویر جامعی را ارائه نمیکند.
[2]. البته آنچنان که حاج قاسم بود، زبان ما الکن از سخن گفتن و قلم ما علیل از نوشتن است؛ چراکه در زوایا و خفایای شخصیت حاجی، اسراری مکنون و مکتوم است که جز راهیافتگان در مسیر عبودیت به قصد الوهیت خبر ندارند، ولی به قدر وسع هر کسی، شناختی حاصل میآید و بهرهای از دریای حاج قاسم برگرفته میشود.
[3]. برگرفته از «چلچراغ سلیمانی»، منتشر شده در فصلنامه مدیریت جهادی، شماره 4 و 5.
[4]. سخنرانی حاج قاسم، 26 بهمنماه 1396، کنگره بزرگداشت اسطوره مقاومت.
[5]. انقلاب و انقلابیگری خطّ قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضیها سعی نکنند کمرنگ کنند، این واقعیّتِ او است؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابیگری خطّ قرمز او بود (بیانات در دیدار مردم قم، 18/10/1398).
[6]. نقص و تمام هنگامی که در برابر یکدیگر قرار میگیرند، نقص به معنی این است که یک شیء دارای اجزای گوناگون، واجد همه اجزاء و اعضاء خود نیست. مثلاً یک نوزاد اگر فاقد عضوی باشد ناقصالخلقه است ولی اگر همه اعضایش بیعیب و سالم باشد تامّ الخلقه است.
ولی نقص، آنجا که در برابر کمال قرار میگیرد، به معنی فقدان عضو و جزء نیست، فقدان مرتبه و مرحله است. ناقص در مقابل کامل یعنی آنچه در مرتبه پایینتر است و به مرتبه عالیتر بالا نرفته است. مثلاً کودک که تازه پا به دبستان میگذارد از نظر تعلیم و تربیت ناقص است، هر کلاسی را که طی میکند یک درجه کامل میشود (یادداشتهای استاد مطهری، ج 10: 400).
[7]. امّا اینکه ما بیاییم این حوادث را تقویم کنیم، قیمتگذاری کنیم، قدر آنها را بدانیم و ببینیم که اندازه و قیمت این حوادث چقدر است؛ در صورتی تحقّق پیدا میکند که ما به حاج قاسم سلیمانی، شهید عزیز، و به ابومهدی، شهید عزیز، به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به آنها به چشم یک مکتب نگاه کنیم. سردار شهید عزیز ما را با چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسهی درسآموز، با این چشم نگاه کنیم. آن وقت اهمّیّت این قضیّه روشن خواهد شد (خطبههای نماز جمعه تهران، 27/10/1398).
[8]. قلّه، فارغ از دامنه برای همیشه، غیرقابلدسترس است و با لحاظ دامنه است که راهی به سمت قلّه قابلفرض خواهد بود.
[9]. شناسنامه عبارت است از مشخصاتی که با تولد یک شخص در یک مجلد، ثبت و ضبط میشود؛ اما وصیتنامه، محتوی شناسنامهای است که از طرف خود شخص ثبت شده و بسته به اینکه هر شخص چه تعریفی از خود دارد، نگارش میشود.
[10]. وصیتنامه حاج قاسم سلیمانی
[11]. سیّال
[12]. شهادت سلیمانی یک حادثهی تاریخی است؛ یک حادثهی معمولی نیست که از یاد تاریخ برود؛ این در تاریخ ثبت شد به عنوان یک نقطهی روشن (بیانات در دیدار دستاندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و خانواده شهید سلیمانی، 26/09/1399).
[13]. اگر زندگی انسان انفرادی بود، نه معاویه معاویه بود نه ابوذر ابوذر. تا زندگی اجتماعی نباشد معاویه معاویه بودنش ظهور نمیکند؛ ابوذر هم ابوذر بودنش ظهور نمیکند. در زندگی انفرادی هر دوی اینها دو موجود علی السویه بودند، ولی در زندگی اجتماعی است که یک انسان تا آن حد تعالی پیدا میکند و یک انسان دیگر تا این حد تسافل پیدا میکند (مجموعه آثار استاد شهید مطهری (فلسفه تاریخ (1 - 4))، ج 15: 545).
[14]. انسان در میان همه موجودات یک خصوصیت ویژهای دارد و آن اینکه دارای تاریخ اجتماعی متحول است. نظامات زندگی اجتماعی انسان متغیر است، اما نظامات زندگی حیوانات مثل زنبور عسل از چندین هزار سال پیش تا به امروز فرقی نکرده است. ما این مطلب را به این نحو توجیه میکنیم که انسان چون به مرحله عقل و اراده رسیده و یک موجود مختار و آزاد است، صرفاً تحت حکم غریزه نیست و وضعش چنین است (مجموعه آثار استاد شهید مطهری (نقدی بر مارکسیسم)، ج 13: 612).
[15]. انسان از نظر تحولات اجتماعی، تاریخ مخصوص به خودش دارد و تحولات و تطوراتی دارد که این تحولات، تحولات زیستی نیست و حتی تصریح میکنند که از وقتی که انسان، انسان شده است، از نظر زیستشناسی هیچگونه تغییری در انسان پیدا نشده است و حتی احتمال چنین تغییراتی را هم نمیدهند و میگویند تکامل انسان از این به بعد در جنبههای روحی و اجتماعی است و بحث فلسفه تاریخ مخصوص تحولات جامعه است (مجموعه آثار استاد شهید مطهری (نقدی بر مارکسیسم)، ج 13: 612).
[16]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (نقدی بر مارکسیسم)، ج 13: 796.
[17]. ساخت این هویتها، شبیه پروفایلهایی هستند که اشخاص در فضاهای مجازی متعدد مانند رایانامه، شبکههای پیامرسان اجتماعی و سایر سامانهها تعریف میشوند؛ بدین صورت که هر یک از کاربران فضای مجازی، به تعداد فضاهای متعددی که ورود پیدا میکنند، برای خود هویتهای مجازی اعتبار میکنند.
[18]. بعضی از این افراد غافل، اصلاً به ثواب و عِقاب عقیدهای ندارند. بعضی به ثواب و عقاب هم عقیده دارند؛ اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نیستند که چه کار میکنند (بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران، 28/10/1375).
[19]. در اصطلاحات قرآنی، آن چیزی که نقطه مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنی بهوش بودن و دائم مراقب خود بودن (بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران، 28/10/1375).
[20]. حضرت امام در توصیه به ملت ایران، اینچنین میفرمایند: «شما ای علمای بزرگ اسلام و سیاسیون بزرگ، که از فشار شاه هراسی به دل راه نمیدهید! نشانه اعتماد و قوّت روحیه ملت هستید، و در این موقع حساس نهتنها باید استقامت کنید بلکه روحیه عالی مقاومت جامعه را هر چه بیشتر باید تقویت کنید، و هر چه بیشتر صفوف خود را برای مقابله با دشمن مردم ایران متشکلتر کنید» (صحیفه امام، ج 3، ص: 461).
[21]. رفع تحریم دست دشمن است، و خنثیکردن تحریم دست ما است (بیانات رهبری معظم انقلاب، 26/09/1399).
[22]. بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی، 28/11/1391.
[23]. ر.ک. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (فلسفه تاریخ (1 - 4))، ج 15، ص: 62.
[24]. سخنرانی حاج قاسم، 26 بهمنماه 1396، کنگره بزرگداشت اسطوره مقاومت.
[25]. امّا قهرمان ملّت ایران است، به خاطر اینکه ملّت ایران داشتههای فرهنگی خودش و معنوی خودش و انقلابی خودش را و ارزشهای خودش را در او متبلور دید، در او مجسّم دید (بیانات رهبری معظم انقلاب، 26/09/1399).
[26]. بیانات رهبری معظم انقلاب، 26/09/1399.
[27]. از طرفی، گفتیم قهرمان امّت اسلامی است؛ چرا؟ چون شهید سلیمانی با حرکات خود و بالاخره با شهادت خود - شهادتش هم مکمّل این معنا بود - اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام شد. الآن در دنیای اسلام هر جایی که بنای مقاومت در مقابل زورگویی استکبار را داشته باشند، مظهرشان و اسم رمزشان شهید سلیمانی است (بیانات رهبری معظم انقلاب، 26/09/1399).
[28]. صحیفه امام، ج 21، ص: 87.
[29]. سیلی سختتر عبارت است از غلبهی نرمافزاری بر هیمنهی پوچ استکبار؛ این سیلی سخت به آمریکا است که باید زده بشود. بایستی جوانان انقلابی ما و نخبگان مؤمن ما [با] همّت، این هیمنهی استکباری را بشکنند و این سیلی سخت را به آمریکا بزنند (بیانات رهبری معظم انقلاب، 26/09/1399).